تشدید تنش قطبهای تروریستی:
تحریم اقتصادی٬ خطر جنگ٬ استراتژی عمومی حزب
گفتگو با اعضایی از هیات دایر حزب

 یک دنیای بهتر: تنش میان دو قطب تروریستی جهان معاصر شدت قابل ملاحظه ای گرفته است. ترور کارشناسان اتمی رژیم اسلامی٬ اعلام توطئه ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا٬ تشدید تحریمهای اقتصادی٬ و دستیابی رژیم اسلامی به هواپیمای بی سرنشین تجسسی آمریکا گوشه ای از این تخاصمات عمومی اند. ابرهای سیاهی بر فراز جامعه به پرواز در آمده اند! آیا این اقدامات مقدمه جنگ و ورود این تخاصم به فاز نظامی است؟ آیا تحریمهای اقتصادی مقدمه تعرض نظامی در فاز دیگری نیستند؟ غرب و رژیم اسلامی اتمی٬ سناریوهای محتمل کدامند؟

علی جوادی: رویدادهایی را که برشمردید جملگی نشانگر تشدید تخاصم دو قطب تروریستی جهان معاصرند. هر کدام از این رویدادها میتوانند به تنهایی چاشنی یک سلسلسه اقدام نظامی و آغازگر جنگی خونین و خانمان برانداز باشند. مگر بهانه هایی که آغازگر خونین ترین جنگهای تاریخ بوده اند چه تفاوت ماهویی با این رویدادها داشته اند؟ احتمال اینکه این درگیری ها به یکباره به یک حمله نظامی منجر شود٬ اصلا کم نیست. از اینرو این رویدادها را باید با دقت دنبال کرد و جامعه را در مقابل مخاطراتی که پیشاروی آن قرار داده شده است٬ آماده کرد و خود نیز برای چنین شرایطی و مقابله با آن آماده شد .

آیا این رویدادهای مقدمه و بخشی از پروسه پیشا تعرض نظامی و جنگ هستند؟ در پاسخ و بیش از هر چیز باید گفت که هر ارزیابی و تخمینی بدون تردید مولفه تقریب و حدس و گمان را با خود خواهد داشت. و من بدون اینکه بخواهم حکم شدید و غلیظی بدهم دوست دارم که به مولفه های مهمی در این چهارچوب اشاره کنم. اما پاسخ من به طور فشرده و خلاصه این است که روند کنونی میتواند بخشی از پروسه ای باشد که جنگ در فاز بعدی آن قرار داشته باشد٬ اما بنظرم این پروسه اجتناب ناپذیر نیست. قطعی نیست. میتواند بخشی از تشدید تخاصم این دو قطب باشد بدون اینکه الزاما به یک جنگ خانمان برانداز منجر شود .

سئوال استراتژیکی اکنون در محافل فکری و استراتژیک آمریکا و غرب در حال بررسی است. سئوال این است: آیا میتوان رژیم اسلامی مجهز به سلاح اتمی و موشک حامل این سلاح را تحمل کرد؟ مسلما هیچ جناحی از حاکمیت آمریکا دارای چنین تمایل و خواستی نیست. اما میزان تمایل برای جلوگیری از چنین پروسه ای متفاوت است. تفاوت بر سر ارزیابی از ضرر و زیان و میزان امکانات و هزینه ای است که در این رابطه باید صرف شود. جناح راست و جنگ سردی آمریکا خواهان یک اقدام نظامی برای نابودی توان هسته ای و مراکز اتمی رژیم اسلامی است. معمولا این اقدام را هم بدون هیچ شک و ابهامی گوشه ای از پروسه رژیم چنج میدانند. معتقدند که با یک اقدام نظامی و تهاجم نظامی همه جانبه بدون اینکه نیروی زمینی را وارد صحنه کنند٬ با جنگ هوایی و عملیاتی از نوع "شک و بهت" تکلیف توان هسته ای رژیم اسلامی را روشن کنند. البته پیش درآمد حمله به تاسیسات هسته ای٬ از میان بردن پدافند هوایی و مجموعه مخابراتی و نیروی مقابله رژیم اسلامی در صورت حمله است. این سناریو مسلما دارای عناصر تخیلی و ذهنی خود است. مخالفین که حتی برخی از سردمداران سازمانهای اطلاعاتی و نظامی آمریکا و اسرائیل را هم در بر میگیرند٬ مدعی اند که چنین حملاتی الزاما قادر نخواهد شد تسلیحات اتمی رژیم اسلامی را نابود کند. میتواند آن را به عقب بیندازد٬ اما نابودی آن مساله دیگری است. بعلاوه تاکید میکنند که چنین اقدامی میتواند چاشنی جنگی باشد که منجر به جنگ زمینی خواهد شد و هزینه ای را به اقتصاد جهانی و منطقه و کلا سرمایه وارد خواهد کرد که توان حتملش را در حال حاضر ندارند .

اما این گوشه ای از معضلاتی است که پیشبرد این پروژه خونین با آن مواجه است. در میان نیروهای اردوی تروریسم دولتی٬ توافق و اتفاق نظری پیرامون حمله نظامی و دامنه و ابعاد حمله نظامی به ایران وجود ندارد. بخش قابل ملاحظه ای از رهبران کشورهای مهم اروپایی مخالف حمله نظامی و پی آمدهای آن هستند. حاضر به پرداخت هزینه چنین پروژه پیچیده ای نیستند. حتی رئیس سابق موساد مخالفت خود را با چنین پروژه ای صریحا اعلام کرده است. شکافها عمیق اند. از طرف دیگر امکان کسب مجوز بین المللی برای چنین پروژه ای در سازمان ملل شان چندان ساده نیست. چین و روسیه بنا به دلائل اقتصادی و سیاسی روشنی تن به چنین پروژه ای نخواهند داد. حداقل بدون قیمت زیادی تن به این پروسه نخواهند داد. هر چند که این دولتها نشان داده اند که قابل "مذاکره اند!"  

به این شرایط باید موقعیت وخیم اقتصادی آمریکا و سایر نیروهای ناتو را هم اضافه کرد. برخلاف برخی تصورات بنظر من چنین جنگی نمیتواند محرکه و عاملی برای خروج آمریکا و یا غرب از یک بحران اقتصادی فلج کننده و جاری در حال حاضر باشد و یا عاملی برای منحرف کردن افکار عمومی توده های معترض در این جوامع. به چند دلیل. جنگهای آمریکا در عراق و افغانستان هزینه بسیار سنگینی به بودجه و توان اقتصادی آمریکا تحمیل کردند که توان و قدرت مانور اقتصادی هیات حاکمه را محدود کرده است. این جنگها بر خلاف جنگ جهانی اول و دوم که تاثیر بسزایی بر اقتصاد کشور بجا گذاشتند٬ بعلت رشد تکنولوژی جنگی تاثیر تعیین کننده ای بر اقتصاد نخواهند داشت. خطوط تولید را تحت تاثیر قرار نخواهد داد و منجر به اشتغال جدید و تعیین کننده نخواهد شد٬ انباشتی را بدنبال نخواهند داشت. از طرف دیگر با توجه به درجه تخاصم اجتماعی در این جوامع و وجود جنبش اکثریت ۹۹ درصد علیه اقلیت ١ درصد استثمارگر٬ اجازه چنین مانورهایی به این حکومتها داده نخواهد شد. حداقل اجازه تحریف افکار عمومی را بسادگی نمیدهند .

اما مساله بنظر من هنوز پاسخ روشنی نیافته است. به این اعتبار که استراتژی روشنی مبنی بر حمله نظامی و جنگ بطور مشخص در دستور قرار نگرفته است. از اینرو این رویدادها در صورتی میتوانند فاز پیشا جنگ باشند که استراتژی روشنی برای فاز بعدی با قطعیت در دستور قرار گرفته باشد. در غیر این صورت چنین تحلیلی مبتنی بر یک استراتژی روشن و داده شده نیست .

آیا بعد از تشدید تحریمهای اقتصادی و مثلا اجرای تحریم اقتصادی همه جانبه ما شاهد تکرار سناریوی خونین عراق نخواهیم بود؟ همه چیز ممکن است! اما سناریوی دیگری هم ممکن است. سرنگونی رژیم اسلامی در یک پروسه انقلابی و در پس خیزش عظیم توده های مردم و نقش کلیدی طبقه کارگر و کمونیسم کارگری. و یا میتوان شاهد شکلگیری جنبشی عظیم علیه قلدری نظامی و جنگ تروریستی از هر دو سو بود.  

یک دنیای بهتر: تحریم اقتصادی هر روز ابعاد گسترده تری میگیرد. برخی از مدافعان این سیاست ادعا میکنند که تحریم اقدامی برای جلوگیری از حمله نظامی و جنگ است. میگویند از حمله نظامی که بهتر است! برخی دیگر مدعی اند که چه ایرادی میتوان به دول غربی گرفت اگر نخواهند از رژیم اسلامی نفت خریداری کنند؟ ارزیابی و نقد شما چیست؟ کدام تحریمها را مجاز میدانید و کدام را محکوم میکنید؟

آذر ماجدی: توجیه سیاسی اعمال تحریم اقتصادی هر چه باشد، سر سوزنی از ماهیت ضد انسانی این اقدام نمی کاهد. این یک واقعیت غیرقابل انکار است که تحریم اقتصادی بیش و پیش از هر چیز از مردم محروم و زحمتکش جامعه قربانی می گیرد. تحریم اقتصادی منجر به تحمیل مشقت و فلاکت بسیار گسترده تر بر مردمی است که فی الحال در فقر و فلاکت دست و پا می زنند. بیخود نیست که تحریم اقتصادی را یک سلاح کشتار دستجمعی خوانده اند. این سلاح را علیه جامعه عراق بکار بردند. در نتیجه یک دهه تحریم اقتصادی، بیش از یک میلیون انسان، عمدتا کودکان و سالمندان، در جامعه عراق به قتل رسیدند. این آمار نه ادعای مخالفین تحریم یا مخالفین سیاست های تروریسم دولتی، بلکه نتیجه تحقیقات دانشگاه هاروارد است. به همین دلیل، حتی اگر از نظر سیاسی این سیاست به سرنگونی رژیم اسلامی منجر بشود نیز باید قاطعانه با سیاست تحریم اقتصادی مخالفت ورزید .

اما مساله اینجاست که تحریم اقتصادی بی خاصیتی خود را در کسب هدف سیاسی "موعود" باثبات رسانده است. رژیم صدام حسین در اثر یک دهه تحریم اقتصادی نه تنها تضعیف نشد، بلکه مستحکم تر گردید. بالاخره این رژیم نه در اثر تحریم اقتصادی، بلکه بدنبال یک حمله نظامی و ویران کردن جامعه عراق سرنگون شد. چندین دهه تحریم اقتصادی کوبا، مردم کوبا را با فقر و مشقت روبرو ساخت، اما نتوانست فیدل کاسترو را به زیر کشد. مثال ها زیاد است. این یک سیاست شکست خورده است. تحریم اقتصادی عموما موجد مختنق شدن هر چه بیشتر فضای سیاسی – اجتماعی می شود. فضای سیاسی را برای فعالین سیاسی و طبقه کارگر بمراتب سخت تر می کند. بعلاوه، گرایشات ارتجاعی سیاسی – اجتماعی، بطور نمونه ناسیونالیسم را تقویت می کند .

کسانی هم که امیدوارند مردم در اثر فقر و فلاکت بیشتر به شورش و انقلاب کشیده شوند، نه تنها از مناسبات اجتماعی و طبقاتی واقعی چیزی نفهمیده اند، بلکه دارای یک ذهنیت بیمارگونه اند. این دفاعیه که "تحریم اقتصادی که از جنگ بهتر است!" نیز عذر بدتر از گناه است. چرا مردم باید مجبور شوند میان این دو گزینه انتخاب کنند. چه کسی حکم داده است که یکی از این گزینه ها باید اعمال شود، که مردم مجبور شوند میان بد و بدتر یکی را انتخاب کنند. این حکم تروریسم قدر قدرت دولتی است که میخواهد بر جهان حکم راند و امر سیاسی – اقتصادی خود را به پیش برد. پاسخ ما نه به هر دوی این گزینه ها است. مورد عراق در این باره نیز گویا است. تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا زمانی که متوجه بی تاثیری تحریم اقتصادی در سرنگونی دولت صدام شد، به حمله نظامی روی آورد و با پرتاب هزاران بمب این جامعه را ده قرن به عقب بازگرداند. زمانی که به تنش سیاسی باد زده شود، توقف آن به نفع مردم کار پیچیده ای خواهد بود .

این ادعا که کشورهای غربی حق دارند از ایران نفت نخرند، استدلالی پوچ و منحرف کننده است. اینجا بحث بر سر تجارت آزاد نیست. برای مردمی که تحت سرمایه داری دارند هر روز جان می دهند، اصول بازار آزاد هیچگونه ارزشی ندارد. مردم می خواهند از شر کل این نظام خلاص شوند. آزادی بازار بعنوان اسارت اکثریت مردم کره ارض است. این استدلال ها برای بستن در دهان ژورنالیست ها و سیاستمداران لیبرال ممکن است قانع کننده باشد، اما برای ما کمونیست ها، کارگران و مردم محروم و زحمتکش پشیزی ارزش ندارد.

تازه همین باصطلاح مدافعین بازار و تجارت آزاد، سازمان های متعدد برای کنترل تجارت ساخته اند. و لذا دفاعشان از تجارت آزاد یک توجیه پوچ بیش نیست. و بالاخره مقوله تحریم اقتصادی را نمی توان و نباید در چهارچوب انتخاب و سلیقه شخصی مورد بررسی قرارد داد. دولت های غربی انسان های منفردی نیستند که محق در انتخاب یا رد یک فروشنده باشند. اینها دور هم جمع شده اند و با یک هدف سیاسی معین دارند تحریم اقتصادی را بر یک جامعه اعمال می کنند. همین حرکت از همان ابتدا بر افسانه "تحریم بخاطر اصل تجارت آزاد" خاک پاشیده است. این مقوله در چهارچوب تجارت آزاد قرار نمی گیرد. این زورگویی مطلق و تحمیل یک سیاست ضد انسانی بر یک جامعه هفتاد میلیونی است .

تنها کالایی که ما با تحریم آن موافقیم، کالاهای تسلیحاتی، وسایل استراق سمع و سانسور و ایجاد مانع در ارتباط گیری مردم است. آن نوع کالاهایی که به رژیم اسلامی امکان اعمال سرکوب، اختناق و سانسور بیشتر می دهد .

یک دنیای بهتر: تاثیرات عمومی تشدید تحریمهای اقتصادی و حمله نظامی و جنگ احتمالی را بر زندگی و مبارزه توده های مردم چگونه می بینید؟ برخی از جریانات راست و "چپ" مدعی اند که تشدید تحریمها و تشدید وخامت اوضاع اقتصادی منجر به گسترش روحیه اعتراضی در جامعه شده و شرایط سرنگونی رژیم را تسریع میکند. کلا چه ارزیابی و چه نقد به این نگرش دارید؟ آیا رژیم اسلامی قادر خواهد شد سناریوی جنگ ایران و عراق را تکرار کند؟ جنگ چه تاثیری بر موقعیت رژیم خواهد گذاشت؟ آیا قادر به یک بسیج اسلامی – ناسیونالیستی خواهند شد؟ آیا میتوانند شکاف جناحهایشان را تخفیف دهند؟

سیاوش دانشور: موضع ما در باره تحريم اقتصادى صريح و روشن است. ما تحريم اقتصادى را يک سلاح کشتار جمعى٬ يک نوع مجازات جمعى مردم و راندن آنها به استيصال سياسى ميدانيم. تحريم اقتصادى شايد تنگناهاى جدى براى حکومت اسلامى ايجاد کند اما منجر به سرنگونى آن نخواهد شد. همانطور که منجر به سرنگونى صدام حسين نشد. جريانات و کسانى که فکر ميکنند تحريم اقتصادى و فقر و فاقه منجر به "انقلاب" ميشود٬ جرياناتى پرت و غير مسئول و ضد جامعه اند. اين جريانات ميدانند در دنياى واقعى مردم منکوب شده و بيحرمت شده و فقر زده نميتوانند منشا هيچ تحول آزاديخواهانه اى باشند. هسته اساسى بحث اين نيروها اينست که به جامعه اى در اوج استيصال نسخه "نجات بخش" تهاجم نظامى را بخورانند. مدافعين تحريم اقتصادى در عين حال مدافعين حمله نظامى و متحدين آشکار و پنهان ناتو هستند. کسى که فکر ميکند بايد عليه کل اين بساط بايستد٬ کسى که فکر ميکند سياست انقلابى بايد جانب حرمت و آزادى و امنيت و رفاه مردم را بگيرد٬ نيازى به لکنت زبان ندارد. ميرود و همان مردم را بسيج و براى امر انقلابى سازمان ميدهد. اگر مردم عراق و يوگسلاوى زير فشار قتل عام کودکان و بيماران شان در اثر تحريم اقتصادى دست به "انقلاب رهائيبخش" زدند٬ مردم ايران هم خواهند زد. اين تزها پوچ و وقيح است. بحدى وقيح است که خود تحريم کنندگان تلاش ميکنند با صفات "هوشمند" و تاکيد غير مستقيم بر تاثيرات منفى و مخرب آن بر زندگى روزمره مردم از شناعت آن بکاهند. حتى ديک چنى و دونالد رامسفيلد به اين صراحت از تحريم اقتصادى دفاع نميکردند که عده اى در اپوزيسيون ايران ميکنند. دليل اينکه عده اى در دفاع از سياست تحريم اقتصادى کاسه داغ تر از آش شده اند را نه در ظرفيتهاى خيره کننده سياست تحريم اقتصادى بلکه بايد در ظرفيتهاى خيره کننده ارتجاعى خودشان جست. ما همواره بر تحريم تسليحاتى و تحريم تکنولوژى اطلاعاتى رژيم اسلامى تاکيد کرده ايم و براى آن مبارزه کرده ايم. ما نميخواهيم دشمنان طبقه کارگر و اردوى آزاديخواهى تا دندان مسلح باشد. اما تحريم اقتصادى به معنى در مضيقه قرار دادن معاش و نيازهاى اوليه مردم تنها صفوف ارتجاع سياسى و حکومت اسلامى را تقويت ميکند. تحريم اقتصادى گامى بسوى تهاجم نظامى است.

اما جنگ٬ چه بصورت تروريسم هوائى و چه بصورت اشغال نظامى بخشهائى از ايران و راه انداختن ارتشهاى دست ساز نوع يونيتا و کنترا٬ که انواع قوم پرستان و فاشيستهاى آريائى براى آن شال و کلاه کرده اند٬ جامعه ايران را دهها سال عقب ميبرد. معضل سياست جنگى در ايران با توجه به مجموعه تناقضات منطقه اى و طرفهاى درگير اينست که نميتواند جنگى محدود باشد. حتى اگر با هدف جنگى محدود از هر سو آغاز شود بناچار به جنگى وسيع و منطقه اى تبديل ميشود. در باره چنين جنگى تنها بايد گفت که عراق و افغانستان پيش پرده اى بر سناريوى خونينى خواهد بود که ميتواند اينبار در ابعاد غير قابل باور در ايران و منطقه رخ دهد.

به نظر من مجموعه جمهورى اسلامى طرفدار جنگ نيست اما يک گرايش در حکومت اسلامى از جنگ بعنوان يک راه حل بقاى خود و جنبش اسلام سياسى استقبال ميکند. همانطور که گرايشى در حکومتهاى غربى و دولت اسرائيل جنگ را تنها راه بقاى خود و چه بسا تنها راه مقابله با بحران اقتصادى در دوره کنونى ميداند. جنگ ميتواند از هر سو و به هر دليلى شروع شود٬ جنگ اگر براى جنگ طلبان ضرورى شود بهانه نميخواهد و شروع ميشود. در صورت وقوع جنگ در دوره کنونى٬ اين جنگى بين دو حکومت نخواهد بود و ابدا تشابهى با جنگ ايران و عراق نخواهد داشت. مدتهاست هند و پاکستان و کشورهاى همجوار ديگرى در دنيا در حالت جنگ و صلح قرار دارند اما موجب بحرانى منطقه اى و جهانى نشده است. جنس وقوع اين جنگ بسيار فراتر از جنگ کوتاه مدت يا دراز مدت بين به اصطلاح دو کشور همسايه است.

در مورد تاثير جنگ بر حکومت اسلامى٬ اگر شوک اوليه کوتاه مدت را در نظر نگيريم٬ جنگ موجب يکپارچگى جمهورى اسلامى و فشرده شدن آن در شرايط کنونى نخواهد شد. بسيار بعيد است که حکومت اسلامى بتواند انسجامش را حفظ کند. ترديدى نبايد داشت که در گام اول حکومت اسلامى منتقدين حکومتى را درو ميکند و جنگ مقدمه اى براى کودتاهاى خونين درون حکومتى ميشود. حکومت اسلامى همراه با موشک پرانى به قتل عام مردم و مخالفين سياسى ميپردازد و تلاش ميکند جبهه داخلى را بدرجه اى آماده و متحد نگهدارد. اينکه در اين امر موفق ميشود جاى ترديد جدى هست. جنگ نميتواند به بسيج ناسيوناليستى در قلمرو جامعه منجر شود. اين سياست تست شده و شکست خورده است. حتما نيروهائى در حکومت و اپوزيسيون کنار جمهورى اسلامى قرار ميگيرند٬ حتما تلاش ميکنند در شيپور ناهنجار ناسيوناليستى اسلامى بدمند٬ اما نميتوانند جامعه اى متنفر از کيان اسلام و حکومت اسلامى را حول منافع ارتجاعى خود بسيج کنند.

سياست ما اينست که مانع وقوع جنگ شويم. از نظر عملى٬ اين سياست با تشديد مبارزه انقلابى عليه جمهورى اسلامى امکان پذير است. عروج جنبش انقلابى و ضد سرمايه دارى در ايران يک شبه بساط کل اين تئوريها و تبليغات جنگى و مضحکه اپوزيسيون پنتاگونيست و طرفدار رژيم را جمع ميکند.

یک دنیای بهتر: جنگ همواره تاثیر دگرگون کننده ای بر اوضاع سیاسی جامعه و نیروهای سیاسی داشته است. چه جنگهای بین المللی و چه حتی جنگ ایران و عراق نیروهای بسیاری را زیر و رو کرد. سیاست ناسیونالیستی دفاع از دولت خودی و یا تخفیف به دولت خودی همواره "جذبه" قوی ای داشته است. حزب چه ارزیابی از این سیاستها دارد و چه تغییری در شرایط جنگی احتمالا خواهد کرد؟ این سیاست در داخل کشور و خارج کشور چه ویژگیهایی بخود خواهد گرفت؟

علی جوادی: جنگ همانطور که اشاره کردید علاوه بر تاثیرات مخرب و زیر و رو کننده اش بر شرایط زندگی و کار توده های عظیم مردم٬ تاثیر تعیین کننده ای نیز بر نیروهای سیاسی جامعه خواهد داشت. تاریخ مملو از نمونه هایی است که نیروهایی سیاسی جامعه در پس تحولات دگرگون کننده این چنینی به همراه حوادث خود زیر و رو و دگرگون شده اند. حتی جنگی مانند جنگ ارتجاعی ایران و عراق نیز تاثیرات بسزائی بر نیروهای سیاسی مطرح در آن شرایط بجا گذاشت و آنها را بعضا قربانی جنگ و شرایط جنگی کرد. ما حتی شاهد بودیم که چگونه نیروهای ناسیونالیست پرو غربی مانند "حزب مشروطه" رسما اعلام کردند که در صورت وقوع جنگ در کنار رژیم آدمکشان اسلامی قرار خواهند گرفت و شاهزاده شان برای نیروی هوایی رژیم اسلامی داوطلب شد. شرایط جنگی حتی بسیاری از نیروهای "چپ" را نیز با خود برده است .

بطور کلی تعلقات کریه ناسیونالیستی در شرایط جنگی به غلیان در آمده و تاثیر ویژه ای بر نیروهای سیاسی و جامعه بجا خواهند گذاشت. ناسیونالیسم سمی است که در شرایط سیاسی جنگی تحرک و جان تازه ای میگیرد و دامنه تاثیرات مخربش افزایش می یابد. استدلالات این نیروها ساده و عوامفریبانه است. به "کشورمان" حمله شده است. باید مقاومت کرد. حکومت به کنار٬ به جامعه حمله شده است٬ باید دفاع کرد. برخی از این استدلالات حتی پوشش "ضد امپریالیستی" بخود میگیرند و عملا به دفاع از دولت "خودی" منجر میشوند. نتیجه چنین سیاستهایی سیاه و روشن اند. دفاع از رژیم و حاکمیت خودی در اشکال مختلف یک نتیجه بلافصل چنین سیاستی است. این گرایشات بعضا قادر میشوند که بخش قابل ملاحظه ای از جامعه را نیز تحت تاثیر مخرب خود برای مدتی قرار دهند . باید تک تک این استدلالات را پاسخ داد و عمیقا نقد کرد. هیچ عذر و بهانه ای نمیتوان توجیه گر دفاع ناسیونالیستی و یا هر نوع دفاع دیگری از حاکمیت "خودی"٬ رژیم آدمکشان اسلامی٬ با سابقه خونین آن باشد. تمایل ناسیونالیستی خواسته یا ناخواسته خود را شریک جرم و رفیق قافله ای کرده است که در راس آن رژیم اسلامی قرار دارد.

ارزیابی عمومی ما روشن است. ما معتقدیم که سه صف عمومی و سیاسی در قبال جنگ شکل خواهند گرفت. یک صف ارتجاعی مدافع جنگ و حمله نظامی. نیروهای اصلی این اردو را بعضا جریانات اولترا راست جنبش ناسیونالیسم محافظه کار تشکیل میدهند. این جریانات پیشرفت سیاسی خود را در حمله نظامی و جنگ دنبال میکنند. شانس قدرت گیری شان به قدرت توپخانه ناتو و پنتاگون و خانه خرابی و نابودی شیرازه جامعه گره خورده است. جناح دیگری خود را به طور مشروط و با حفظ برخی از انتقادات "خانگی" در کنار و یا در موازات رژیم اسلامی خواهد یافت. نیروهای این اردو را بخشهای مهمی از جنبش ملی اسلامی و بخشهای محدودی از جنبش ناسیونالیسم پرو غربی تشکیل میدهند .

در مقابل این دو اردو٬ اردوی سومی قرار دارد. اردوی کمونیسم کارگری٬ اردوی مردم آزادیخواه و برابری طلب. اردوی سومی که مخالف جنگ تروریستها  است. با هر دو سوی این جنگ در تقابل است. خواهان در هم شکستن سیاست میلیتاریستی و جنگی آمریکا و ناتو و اسرائیل است. از سوی دیگر خواهان سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی است. در سرنگونی رژیم اسلامی هیچگونه همسویی با جنگ طلبی آمریکا و ناتو ندارد. در عین حال در مقابله با جنگ تروریستها هیچگونه تخفیفی به رژیم اسلامی نخواهد داد. سیاست تاکتیکی ما چه در شرایط جنگی و چه در شرایط "صلح" سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی بمثابه پیش شرط تحقق آزادی و برابری و رفاه در جامعه است .

ما نیروی سومی در این جدال هستیم. امر و سیاست و استراتژی خودمان را بدون تخفیف دنبال میکنیم. سیاست ما برای توقف جنگ و یپشگیری از جنگ سرنگونی فوری و قطعی رژیم اسلامی است. ما در عین حال با تشدید مبارزه علیه رژیم اسلامی میتوانیم یک رکن این جنگ تروریستی و خانمانسوز را خنثی کنیم. ما قطع جنگ را باید با سرنگونی رژیم اسلامی متحقق کنیم. ما در هر شرایطی میکوشیم قدرت را از دست مرتجعین حاکم خارج کرده و از آن شوراها و ارگانهای توده ای مردم کنیم. از این رو در هر شرایطی برای حاکم کردن توده های مردم بر سرنوشتشان میکوشیم .

در خارج کشور کار ما در عین حال پیچیدگی های خودش را دارد. ما میکوشیم بشریت متمدن و جریانات آزادیخواه و برابری طلب و سوسیالیست را در مقابله با جنگ تروریستها به میدان آوریم. نباید اجازه داد جنبش ضد جنگ٬ صرفا ضد یک طرف جنگ باشد. باید صفی را علیه هر دو سوی جنگ به میدان کشاند. و این کار جنبش ماست .

یک دنیای بهتر: در دوره های گذشته ما همواره شاهد شکل گیری جنش ضد جنگ بوده ایم. جنبشی که معمولا در اعتراض به حمله نظامی و جنگ است و کم و بیش از وضع موجود دفاع میکند. جریانات متفاوت اسلامیستی نیز کوشیده اند تا از این جریان به نفع خود بهره برداری کنند. موضع کمونیسم کارگری در این چهارچوب چیست؟ سیاست سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و مقابله با قلدری نظامی و سیاسی را در این شرایط چگونه میتواند پیش برد؟

آذر ماجدی: سنتا و تاریخا دو گرایش حاکم در مقابله با جنگ وجود دارد:

1- جریانی که در مقابله با تهدید حمله نظامی، از شرایط موجود و لاجرم نظام حاکم به دفاع بلند می شود؛ در شرایط تهدید حمله نظامی، گرایش ناسیونالیستی بشدت تقویت می شود و ناسیونالیسم حاکم بر بخش قابل ملاحظه ای از اپوزیسیون در چنین اوضاعی تقویت می شود. این گرایش فقط به اپوزیسیون رژیم اسلامی محدود نمی شود. طی تاریخ ما بارها شاهد چنین واقعه ای بوده ایم. مهمترین لحظات تاریخی، طی دو جنگ جهانی اول و دوم است که جنبش های سوسیال دموکرات و کمونیستی وقت بدامان ناسیونالیسم در غلطیدند و به دفاع و حمایت از حکومت های وقت دست زدند.

2- طی دوران حاکمیت نظم نوین جهانی و افزایش تنش سیاسی و نظامی میان دو قطب تروریستی، گرایش معینی از اپوزیسیون سیاسی رژیم های مورد حمله تروریسم دولتی، کاملا و علنا به دفاع از تروریسم دولتی برخاسته اند و از حمله نظامی با توجیه خلاصی از رژیم سرکوبگر حاکم دفاع می کنند. تا آنجا که به رژیم اسلامی بر میگردد، بخشی از اپوزیسیون ناسیونالیسم پروغرب و ملی اسلامی در این موضع قرار گرفته اند. اینها ابتدا علنا و پس از افشاء گری کمونیسم کارگری و برخی جریانات چپ خجولانه از حمله نظامی دفاع می کنند .

هر دوی این گرایشات از نظر ما ارتجاعی، ضد مردمی، مردود و محکوم اند. این گرایشات در سطح بین المللی نیز نمایندگی می شوند. بخشی که علنا از تروریسم دولتی دفاع می کنند؛ بطور نمونه در حمله به عراق با پوشش دفاع از دموکراسی و سرنگونی یک دولت مستبد، از حمله نظامی آمریکا حمایت کردند و در همین شرایط اخیر از شرکت ناتو در جنگ نظامی روی زمین علیه قدافی و نیروهایش قاطعانه دفاع نمودند. در سوی دیگر، گرایش حاکم در جنبش ضد جنگ است که در شرایط اوجگیری تهدید نظامی پشت دولت های ارتجاعی بسیج می شود؛ در آن مقطع از دولت صدام دفاع کردند، در مورد لیبی از دولت قذافی حمایت کردند و سه سال پیش که خطر حمله نظامی به ایران تشدید شده بود از رژیم اسلامی دفاع می کردند .

کمونیسم کارگری همواره اعلام کرده است که در دنیا فقط دو قطب موجود نیست. دنیا دارای سه قطب است؛ بغیر از دو قطب تروریستی، یک قطب سوم، یعنی قطب بشریت آزادیخواه و متمدن نیز موجود است و تلاش ما باید بسیج و سازماندهی این قطب سوم باشد. ما خواهان سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی هستیم و برای آن مبارزه می کنیم. ما همچنین ضد تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا هستیم و بهیچوجه بدفاع و حمایت از آن بلند نخواهیم شد. ما اکنون قاطعانه با سیاست تحریم اقتصادی و جنگ مقابله می کنیم و در شرایطی که علیرغم میل و تلاشمان حمله نظامی شکل گیرد، ما می کوشیم که این شرایط را علیه هر دو قطب بچرخانیم. می کوشیم با هر دو قطب مبارزه کنیم و مردم را علیه هر دو بسیج کنیم و سازمان دهیم. در هیچ شرایطی ما در مقابله با یکی از این دو قطب بدفاع و حمایت از قطب دیگر نخواهیم خزید.
 
از حالا تعیین تاکتیک های مشخص کار غامضی است. تاکتیکهای معین را در شرایط کنکرت و با تحلیل دقیق شرایط باید تبیین و اتخاذ کرد. اما استراتژی ما مشخص است: سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و سازماندهی یک انقلاب کارگری. لذا در هر شرایطی ما می کوشیم سهل ترین راه را بسمت هدف بیابیم. ما به تزهای پوپولیستی و ارتجاعی دشمن عمده و غیرعمده نیز اعتقادی نداریم که طبق آن در هر دوره با دشمن باصطلاح غیرعمده در مقابل دشمن عمده ائتلاف کنیم. ضدیت تمام عیار ما با رژیم اسلامی و تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا کاملا روشن است. ما تاکتیک های معین را در چهارچوب استراتژی و هدف عمومی مان و منطبق با این سیاست ها تعیین خواهیم کرد.

یک دنیای بهتر: حزب در اطلاعیه ای فراخوان به اشغال سفارتخانه های رژیم اسلامی داده است. در صورت وقوع جنگ حزب بر کدام سیاستهای عملی تاکید خواهد کرد؟ سیاست عملی حزب برای به میدان کشیدن نیروی اجتماعی کمونیسم کارگری و پیشبرد امر سرنگونی رژیم کدام است؟ بر چه ویژگیهایی در این شرایط باید تاکید کرد؟ برای چه باید آماده شد؟

سیاوش دانشور: بستن سفارتخانه ها و مراکز متفرقه جمهورى اسلامى در خارج کشور سياست قديمى حزب ما و نيروهاى انقلابى است. جمع کردن بساط جمهورى اسلامى در خارج کشور گوشه اى از استراتژى ما براى سرنگونى رژيم در داخل کشور است. سياست ما اينست که صحنه را به تنش و درگيرى نيروهاى اردوى ارتجاع واگذار نکنيم. ما از تفرقه و اختلاف حکومتهاى سرمايه دارى با رژيم اسلامى استقبال ميکنيم و اين تفرقه را به مماشات و بند و بست آنها ترجيح ميدهيم. اما در کنار هيچ سوى اين جدال قرار نميگيريم. برعکس٬ در متن اين کشمکش تلاش داريم مهر نيروى کمونيستى و انقلابى و اردوى آزاديخواهانه را بکوبيم و سياست قديمى خود را به کرسى بنشانيم. ما و طبقه کارگر٬ ما و اکثريت عظيم مردم ايران يک طرف اين جدال هستيم و در هر مقطع تلاش ميکنيم پلاتفرم خود را پيش ببريم.

در صورت وقوع جنگ نيز سياست ما همين است. ما قبل از جنگ نيروهاى مختلف اردوى ارتجاع سياست و پلاتفرم متمايزى داشتيم که توسط هيچ سوى اين جدال تروريستى نمايندگى نميشد و به طريق اولى در تشديد جنگ تروريستها هم نمايندگى نميشود. سياست ما در زمان جنگ تغيير نميکند بلکه شرايط کار ما تغيير ميکند. در چنين اوضاعى وظيفه يک نيروى کمونيستى شباهت زيادى دارد به برنامه نيروهاى انقلابى براى عقب راندن فاشيستها و نيروهاى متفرقه ارتجاع ميليتاريستى و تروريستى. در اين اوضاع ما برخلاف کسانى که سياست "صلح" بين تروريستها را موعظه ميکنند و خواهان بازگشت به وضع پيشين هستند٬ و يا نيروهائى که به موضع جانبدارى ناسيوناليستى يعنى دفاع مستقيم و غير مستقيم از جمهورى اسلامى ميغلتند٬ و يا در کنار اردوى ميليتاريستى و تروريسم دولتى ناتو قرار ميگيرند٬ پرچم و سياست مستقل خود را داريم. اساس اين سياست سرنگونى انقلابى جمهورى اسلامى و به شکست کشاندن استراتژى ميليتاريستى و نظم نوينى است.

از نظر عملى اين سياست رابطه مستقيمى با جنگ برسر قدرت سياسى دارد. قدرت سياسى در چنين اوضاعى و بويژه بعد از دوره کوتاهى از آغاز جنگ دست نيرو و يا دولتى متمرکز نيست. نقاط ضعف حکومت و اردوى ارتجاع که تماما عليه جامعه و زندگى روزمره مردم ايستاده اند بسيار عريان است. در اين شرايط بايد با اعمال قدرت توده اى به اشکالى از حاکميت مستقيم و دفاع از آن رو آورد. ميتوان و بايد در هر سطحى که ممکن است قدرت را از دست جمهورى اسلامى و باندهاى متفرقه بيرون آورد و توسط خود مردم حراست کرد. ميتوان و بايد سازمانها و شبکه هاى توده اى مسلح ايجاد کرد و با اتکا به آن از امنيت و آسايش مردم دفاع کرد٬ به تامين و توزيع نيازهاى مردم در سطوح مختلف نظارت کرد٬ و عملا وارد جنگ برسر سرنگونى جمهورى اسلامى و يکپارچه کردن قدرت توسط نيروهاى انقلابى شد. رئوس سياست حزب در قطعنامه "کمونيسم کارگرى٬ جنگ و قدرت سياسى" بيان شده است. تاکيد و تلاش ما اينست که با مبارزه انقلابى مانع وقوع جنگ تروريستها شويم. نسخه ما براى مقابله با جنگ سرنگونى انقلابى جمهورى اسلامى است. اما اگر مستقل از اراده و توان ما و طبقه کارگر در شرايط فعلى جنگى رخ دهد و گسترش يابد٬ آنوقت قربانى دست و پا بسته چنين اوضاعى نخواهيم بود. با تمام قدرت و توان تلاش ميکنيم که مردم کارگر و زحمتکش را براى دفاع از خود و ختم انقلابى جنگ بميدان بياوريم. جنگ دو اردوى ارتجاعى و تروريستى به پيروزى هر سوى معادله منجر شود٬ بازنده آن طبقه کارگر و مردم محرومى هستند که راهى براى فرار از اين مهلکه ندارند. اين نيرو در چنين شرايطى بايد صف و اردوى مستقل خود را داشته باشد و راسا براى قدرت سياسى و پاکسازى جامعه از جمهورى اسلامى و نيروهاى تروريستى بميدان بيايد. مبارزه طبقاتى در چنين اوضاعى بشدت پيچيده است. ما موظفيم براى چنين احتمالى در تمام سطوح آماده باشيم و به الزامات مبارزه طبقاتى در دوران جنگ پاسخ دهيم. *